بهاربهار، تا این لحظه: 10 سال و 17 روز سن داره

بهار زندگیم

تابستان بد...

چه برنامه ها ریخته بودیم واسه تابستونمون و چه اتفاقای دور از انتظاری افتاد واسمون درست یه هفته قبل از اینکه بریم شمال (برنامه ریخته بودیم و جا رزرو کرده بودیم از طرف شرکت باباجون و قرار بود 22 مرداد اونجا باشیم ) یهو باباجون قلبش میگیره و بعد از کلی ماجراها قلبشو بالن میزنه . دوتا از رگای قلبش گرفته بود و خدا به هممون رحم کرده بود که اتفاق بدتری نیفتاد ... خیییلی شوک بدی بود واسه همه سفر کنسل شد و باباجون از بیمارستان اومد خونه و درست یکهفته از اون ماجرا گذشت که یهو با خبر شدیم دایی محمد (داییه بابا حمید ) فوت کردن اونم ناگهانی و بدون هییچ مریضی یا پیش زمینه قلبی ... اینم دومین شوک که خییییلی شوک بدی بود و روزای سختی رو گذروندیم ...
20 شهريور 1395
1